با دسترسی آسان به دوربینهای دیجیتال حرفهای و نیمهحرفهای، تعداد عکاسها و مدعیان عکاسی هم افزایش پیدا کرده است. اما این سؤال مطرح میشود که چطور میتوانید بین این حجم انبوه از عکاسها منحصربه فرد باشید.
چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
این روزها احساس میکنید همه در حال عکاسی هستند؟ تا همین چند سال قبل عکاسی یک هنر انحصاری بود.
با وجود استفادهی گسترده از دوربینهای point and shoot، تعداد کمی از افراد دانش عکاسی و ثبت صحیح عکس را دارند. به همین دلیل است که عکاسی هنوز هم یک حرفهی ضروری و لازم است؛ با این حال اگر بخواهید عکسهای خود را بفروشید چطور میتوانید شخصی را قانع کنید آنها را بخرد یا صرفا شما را «دنبال» کند؟ ادامهی مقاله از زبان ماریوس ویت معروف به VICE و در رابطه با پاسخ به این چالش با ارائهی تجربیات خود، روایت شده است.
این کار با وجود تقریبا ۲.۶ میلیارد عکاس در سطح جهان که از تلفن هوشمند استفاده میکنند، تقریبا غیرممکن به نظر میرسد. تقریبا تمام افراد قادر به ثبت تصاویر لحظهای از زندگی، غذا، تفریحها و هر سوژهی دلچسبی هستند. بعضی برای خود، خانواده و دوستان عکاسی میکنند، بعضی هم عکسها را با سراسر دنیا به اشتراک میگذارند.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
فیسبوک نزدیک به ۱.۸۶ میلیارد، اینستاگرام ۶۰۰ میلیون و فلیکر ۱۲۲ میلیون کاربر فعال دارد. فقط تصور کنید روی صحنه مقابل تمام این افراد ایستادهاید. چطور میخواهید در مقابل این حجم جمعیت بایستید؟ صرف نظر از این که چقدر انگیزه داشته باشید، با وجود چنین جمعیتی، موفقیت تقریبا غیرممکن به نظر میرسد.
به همین دلیل است که میگویند تنها ۰.۰۰۱ درصد از هنرمندان میتوانند هنر خود را زنده نگهدارند – حتی اگر مثل یک عکاس انگیزهی شغلی نداشته باشید، شاید بخواهید منحصربه فرد به نظر برسید!
من عکاسی را در سال ۲۰۱۱ شروع کردم. تا پایان ۲۰۱۲ این کار سرگرمی مورد علاقهی من بود اما بعدا ناامید شدم. در نهایت به پوچی رسیدم. نمیدانم آیا شما هم این تجربه را داشتید یا نه ، ولی واقعا بیفایده است. تمام تلاش خود را میکنید ولی در عکاسی هیچ پیشرفتی ندارید. ناامیدی خیلی سریع تبدیل به خشم شده بود و میخواستم عکاسی را کنار بگذارم.
اگر عکسها حتی خودم را تحت تأثیر قرار ندهند، چاره چیست؟

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
شاید با تمام قوانین عکاسی آشنا باشید، بهترین تجهیزات روی زمین را داشته باشید اما هرگز نتوانید عکسهای منحصربه فردی بگیرید. حتی اگر از روی وظیفهشناسی به مطالعهی آثار تمام عکاسهای موفق سراسر دنیا پرداخته باشید، باز هم از نظر من منحصر به فرد نخواهید شد.
من قبلا تمام این روشها را تست کردم و فقط اوضاع برایم سختتر شد. همیشه خود را با اساتید تاریخی مقایسه میکردم – و این بیشتر باعث ترس من میشد. چطور میتوانستم به اندازهی آنها عالی و منحصربهفرد باشم؟
پس سعی کردم اساتید را نادیده بگیرم و فقط برای الهامبخشی و تأثیرگرفتن آثار عکاسهای معاصر را ببینم. شاید میتوانستم روشهای عکس گرفتن و رفتن به سطح بعدی را از آنها یاد بگیرم … اما حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟ باز هم اوضاع بدتر شد! به این نتیجه رسیده بودم که نه تنها هرگز نمیتوانم مثل عکاسهای افسانهایی شوم، بلکه به خوبی عکاسهای مدرن هم نمیتوانم باشم!
در نهایت گیجتر و وحشتزدهتر از قبل شدم.
خوشبختانه همچنان عاشق عکاسی بودم بنابراین به این فکر کردم که با انگیزهی بالا بیرون بروم و آخرین شانس خود را امتحان کنم. جایی خواندم کیفیت از کمیت میآید، و در نهایت در یک ژانویه ۲۰۱۳ یک پروژهی «۳۶۵ روز، ۳۶۵ عکس را آغاز کردم.
آیا تعداد ۳۶۵ عکس من کیفیت منحصر به فردی را که به دنبال آن بودم میساخت؟ خیر. هرچقدر بیشتر عکس بگیرید، بیشتر یاد میگیرید، نسبت به ثبت دنیای اطراف خود مهارت بیشتری پیدا میکنید؛ اما این باعث نمیشود عکسهای شما منحصربه فرد شوند. به همین دلیل است که محبوبترین عکسها در سایتهای Flickr و ۵۰۰px شبیه به هم به نظر میرسند. این عکسها کیفیت خوبی دارند، اشتباه برداشت نکنید! اما من به ندرت میتوانم یک امضای منحصر به فرد در میان آنها پیدا میکنم.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
تنها تفاوت دید من نسبت به قبل این بود که برای الهام بخشی نباید به چپ و راست نگاه کنم – باید درون خودم را میدیدم.
در هر مصاحبهای از من پرسیده شد «بزرگترین الهام بخش شما در عکاسی چه کسی بود؟» همیشه با کمی خجالت پاسخ میدادم «شاید با گفتن این جمله مغرور به نظر برسم اما صادقانه بگویم، خودم الهامبخش خودم هستم.»
سپس آنها مجددا میپرسیدند: «یعنی هیچ الگویی ندارید؟ حداقل بگوید عکاس مورد علاقهی شما چه کسی است.»
همیشه در حالی که عرق سردی روی پیشانیم نشسته پاسخ میدهم «خواهش میکنم اشتباه برداشت نکنید، اما تنها استادی که کارهای او را دنبال میکنم، خود آیندهی من است که تمام رویاهای عکاسی من را محقق ساخته است.»
به نظر خودپسندانه میرسد، اما صادقانه بگوید این تنها هدف حائز اهمیت برای من است و باور دارم برای شما هم همینطور است.
تفاوت بین عکسهایی که شناخته و معروف میشوند و عکسهایی که معروف نمیشوند، در این سؤال نهفته است: آیا عکس میگیرید یا عکس میسازید؟ دنیای اطراف خود را ثبت میکنید یا بین دنیای اطراف و درون خود ارتباط برقرار میکنید؟ همین باعث میشود، عکسهای منحصر به فرد خلق کنید.
DNA شما تنها عنصری است که شما را از ۷.۵ میلیارد جمعیت کرهی زمین متمایز میکند. هیچ کس دنیا را از چشمهای شما نمیبیند، آن را با ضربان قلب شما حس نمیکند و به ذهن خودآگاه و ناخودآگاه شما دسترسی ندارد. تمام این موارد کنار هم، یک روح خلاق را در میان ۷.۵ میلیارد جمعیت کرهی زمین شکل میدهند.
به همین دلیل است که من همیشه میگویم، مهمترین ابزار شما چشم، قلب و روح شما است.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
درست وقتی که در سال ۲۰۱۳ تمرکز خود را از دنیای اطراف متوجه دنیای درونم کردم ، زندگی و عکاسی من برای همیشه تغییر کرد. از عکسهای عامهپسند به نقطهای رسیدم که طی دو سال متوالی توانستم ۲۱ جایزه دریافت کنم.
وقتی در رقابت آزاد عکاسی دنیای سونی در سال ۲۰۱۵ در میان ده عکاس برتر قرار گرفتم، اشک ریختم نمیتوانستم باور کنم روش «خودمحورانه» من را به رویایم رساند. یک سال بعد مجددا در مسابقهی ۲۰۱۶ World Photography Awards در جمع ده عکاس برتر قرار گرفتم. طبق گفتهی آنها بیش از ۱۰۰ هزار ثبت عکس داشتند اما عکسهای من را مثل سوزنی در انبار کاه پیدا کردند.
اگر من توانستم این کار را انجام دهم پس شما هم میتوانید. من هرگز در زمینهی عکاسی مطالعه نکردم، هیچ پشتیبانی مالی هم نداشتم و به بیماری ADHD مبتلا بودم. این موفقیت به استعداد وابسته نبود،بلکه دلیل آن بلندپروازی خلاقانه بود.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
تنها راهی که میتوانید ۱۰۰ درصد منحصر به فرد باشید خیلی ساده است، تنها نیاز به زمان و تلاش دارد. با این حال، وقتی مفهوم و ایدهی اصلی را درک کنید، هر بار که عکاسی میکنید پیشرفت خود را احساس خواهید کرد.
عکس نگیرید، عکس بسازید! تنها دنیای اطراف خود را ثبت نکنید، از دنیای درون خود عکس بگیرید. از غریبهها عکس نگیرید، خودنگارهی خود در غریبهها را ثبت کنید. باید از خود بپرسید واقعا چه چیزی چشم شما را جذب میکند، چه چیزی باعث ضربان قلب شما میشود و روح شما را به هیجان درمیآورد.
برای این کار، باید به شکل دیوانهواری با خود صادق باشید. در ابتدا کمی درد حس میکنید، زیرا حتی مردم هم صد درصد با خود صادق نیستند. برای من چند سال طول کشید تا به این نقطه رسیدم، اما حس سازگاری با خود یک پاداش ارزشمند است. تنها در صورتی که ۱۰۰ درصد با خود صادق باشید میتوانید عکسهایی را بسازید که ۱۰۰ درصد نمایندهی شخصیت شما باشند. تنها به این صورت میتوانید خود را برای همان چیزی که هستید دوست بدارید، حس خود را در عکسها بریزیزد و نتیجه را به دنیای اطراف خود نشان دهید.
شاید سالها عکاسی منظره انجام داده باشید اما از درون جذب عروسکهای ژاپنی شوید. وقتی عاشق کاری باشید، قلب شما هم به آن سمت حرکت میکند. عشق شما به سوژه یا موضوع به حدی است که میخواهید تمام ابعاد آن را سمت کنید. کسی که عروسکهای ژاپنی را صرفا به خاطر اینکه عروسک هستند دوست داشته باشد، عکسهای معمولی از آنها میگیرد. این یعنی آن را به قلب خود راه نداده است.
میگویند اگر عاشق شخصی هستید، او را با چشمهای دیگری خواهید دید. به همین دلیل است که به گفتهی یک عکاس مشهور مد: «باید عاشق مدل باشید تا بتوانید از آن عکس بگیرید.» وقتی عاشق سوژهی خود باشید، آن را با چشمهای جدید میبینید؛ اما نگاه دیگران کاملا مشابه هم و عادی است.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
دوربین شما، همان چیزی را که شما میبینید ثبت میکند. آنچه میبینید (چشم) بر اساس آنچه در مورد آن حس میکنید (قلب) تعیین میشود. آنچه حس میکنید بر اساس شخصیت درونی و روح شما مشخص میشود.
اگر کسی شما را قضاوت نکند، در طول روز چه کارهایی را انجام میدهید؟ در یک جهان بینقص چه کار میکنید؟ اگر بتوانید هر کاری را انجام دهید، چه کاری را انتخاب میکنید؟ جواب این سؤالها در روح شما و ذهن خلاق شما نهفته است. اگر صبح به آینه نگاه کنید و به خود بگویید : «بله من به عنوان یک عکاس از ته دل عاشق عروسکهای ژاپنی هستم و همین که دنیا این را میداند، برای کافی است!»آن وقت میتوانید این عشق را با دوربین خود به عنوان یک عکاس ثبت کنید.
اگر صادق نباشید و به خود بگویید ترجیح میدهید از اتومبیل، ورزش یا منظره عکس بگیرید تا کسی نتواند شما را به خاطر آن قضاوت کند، عکسهای شما بیروح خواهند شد.
بگذارید چند نمونه از تجربیات خود را که با چشم، قلب و روح به صورت منحصربه فرد احساس کردم، با شما درمیان بگذارم.
سال ۲۰۱۳ در دفتر کار، همه از زمستان زشت و افتضاح شکایت داشتند. به عنوان یک عکاس به دنبال نوری در تاریکی بودم. قلبم من را وسوسه میکرد که بیرون بروم و نشان دهم که حتی یک زمستان تاریک هم میتواند جذاب باشد. چشم من، من را به سمت شبی روشن هل میداد به طوری که میتوانستم به مدت ۱.۵ ساعت در طوفان برفی بایستم.
وقتی از روح خود پرسیدم خواستهی واقعی من در عکسها چیست، تصمیم بر این شد که بدون عکاسی از چهرهها ، احساسات را نشان دهم. با وجود توصیهی نزدیکتر شدن به احساسات انسانی از طریق نمایش چهره و فیگور، میخواستم بدون نشان دادن چهره لحظهای احساسی را ثبت کنم.
به این ترتیب در سال ۲۰۱۳ پروژهی «روشناییهای شهر» را کلید زدم.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
بعد از دومین دورهی بیماری شدید ADHD و تجربهای ناراحتکننده، به صدای قلبم گوش دادم و برای این که بتوانم روی پاهایم بایستم برای کاری به آمستردام رفتم. با این حال حس میکردم دورنم مرده است، اما وقتی فهمیدم تا چه اندازه عاشق این شهر هستم، قلبم دوباره به تپش درآمد.
از آنجا که من افسردگی را «سرطان روح» میدانستم، هنوز نمیتوانستم با رنگهای درونی و خود واقعیم ارتباط بگیرم. احساس میکردم درونم خاکستری شده. هر شخص مبتلا به افسردگی میتواند منظور من را درک کند. یک شب دیدم که این مرد تنها در خیابان راه میرود و در میان تمام افراد مثل یک قانونشکن به نظر میرسد. خودم را درون او دیدم – به عنوان پنجرهای به روحم، چشمهای من این صحنه را سیاهوسفید میدید.
به این ترتیب عکس «گاوچران نیمهشب» را در سال ۲۰۱۵ خلق کردم:

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
شش ماه بعد، قلبم دوباره شعلهور شد. دوباره میتوانستم مثبت فکر کنم. بوم!!! زندگی قصد امتحان من را داشت و سخت به من ضربه میزد! لنز ۱۶۰۰ دلاری جدیدم از کولهپشتی به زمین افتاد. شیشهی آن سالم بود، ولی فوکوس شکسته بود. قلبم به من گفت که حداکثر استفاده را از آن ببرم، چشمم عاشق ظاهر محو لنز و نورهای منطقهی رد لایت آمستردام شد.
روح من اجازه میداد تا بخش ویرانگر شخصیت خود را که در بخش غیرمشهور مرکز آمستردام پیدا کرده بودم، ثبت کنم. «شکسته:آمستردام» خلق شد، یک مجموعه در مورد شخصیت شکسته (ADHD) در یک شهر مخروبه با یک لنز شکسته. من نام این عکس را «مرفهین اسکارلت» گذاشتم.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
اگرچه به ندرت چهرهها را در عکسهایم به نمایش میگذاشتم، در سال ۲۰۱۵ در نهایت مجبور شدم از چهره عکس بگیرم. برای مدتی در بانکوگ زندگی میکردم، اما به عنوان یکی از اهالی اروپای شمالی برای برجستهشدن با مشکلاتی روبهرو بودم هر روز با سیل جمعیتی روبهرو میشدم ک من را محاصره کردهاند، نمیتوانستم روح واقعی خود را در چنین محیطی نشان دهم. حس میکردم کودک درون و قلبم به دنبال یک ارتباط واقعی است.
یک شب، در خیابانها قدم میزدم و حس میکردم با یک انبوه خاکستری از مردم احاطه شدم. در مقابل من این خانوادهی سه نفری قرار داشتند که زیر باران راه میرفتند.
با این که پدر و مادر در میان جمعیت به من توجهی نداشتند، ناگهان کودک آنها بیدار شد و با چشمهایی کنجکاو به من خیره شد. این لحظه برای من خیلی زیبا بود، زیرا یادآوری میکرد چه چیز باعث شد به این سرزمین بدون آرامش بانکوگ بیایم: کودک درون خلاق و کنجکاو من.

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
سال ۲۰۱۷ به خود اجازه دادم که ۱۰۰ درصد چشم، روح و قلبم را به نمایش بگذارم. با این حال، صادقانه بگویم برای کار با اسم اصلی خودم ماریوس ویت احساس ترس کردم به همین دلیل اسم دوران کودکی خود، VICE را به عنوان اسم مستعار انتخاب کردم. در قالب ماریوس ویت نمیتوانستم ۱۰۰ خود را به عنوان یک هنرمند توصیف کنم.
دوستان و خانواده هم مرا ماریوس صدا میزدند. با این حال به عنوان یک هنرمند میخواستم خود را از تمام قضاوتهای احتمالی که ممکن بود در بیان هنری من تداخل ایجاد کنند، رها کنم. VICE اسمی بود که یکی از همسایهها وقتی پسر کوچکی بودم، به من داده بود. از آنجا که هیچوقت با آن فرد صحبت نکرده بودم، این اسم حس رهایی ۱۰۰٪ به من میداد.
از زمانی که اسم خود را تغییر دادم، احساس میکنم در نهایت از هر چیزی که عکاسی من را محدود میکند نجات پیدا کردم. به همین دلیل است که بعضی از عکسهای جدیدتر من بسیار متفاوتتر از عکسهای قبلی هستند. البته بر اساس تعداد لایک، مردم این عکسها را کمتر از عکسهای قبلی لایک میکنند. اما به هر حال اهمیتی ندارد، زیرا هنر به معنی خدمترسانی به دیگران نیست بلکه توصیفی از خود شماست.
به همین دلیل تنفر یا عشق مردم نسبت به هنرم، من را اذیت نمیکند، چرا باید به شخصی اهمیتی بدهم که من را همانطور که هستم نمیپذیرد؟ چشم من همیشه به سمت رنگها جذب میشود، قلب من برای انسانهای اطرافم به تپش درمیآید، و روح من انفجاری از میلیونها رنگ است. به همین دلیل است که عکسهای من این ظاهر را دارند زیرا برای من آنها ۱۰۰٪ متعلق به خودم، چشم، قلب و روحم هستند:

چگونه عکاس دارای امضاء باشیم ؟
هنر برای من معنای زیادی دارد، به طوری که توصیف آن به روش سنتی برایم دشوار است. هنر حس عمیقی است که کلمات آن را در جعبهای قرار میدهند که خلاقیت برای باز کردن آن جعبه تلاش میکند.
تبدیل شدن به یک فرد شاد و منحصربه فرد سفری طولانی است. میدانم که هرچقدر سنم بالاتر برود، روح خلاق خود را بیشتر نمایش میدهم تا بتوانم در این سفر شاد باشم، از شما هم میخواهم که قلب، روح و چشم خود را متحد کرده و روح خلاقتان را آشکار کنید.
.
جدیدترین مطالب منتشر شده در سایت را نیز مطالعه نمایید :